امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مامان و امیر ناز

این روزها

این روزها امیرنازم دیگه راحت تر می ره مهد. چند روز قبل که رفتم مهدش معلمش کاردستی هاشو بهم نشون داد. قربونت برم که اینقد قشنگ کاردستی درست کردی. از معلمت پرسیدم که اینارو تنهایی درست کرده گفت اره کاردستیش خیلی خوبه. بهم گفت چرا کم می برمت مهد. توضیح دادم که دکترت گفته تو هوای سرد مهد رفتن برات مضره و الرپیت و تشدید می کنه این روزها که هوا بهتر شده و بهاریه بیشتر میبرمت. دیروز که تو رفتی مهد منم از فرصت استفاده کردم و رفتم داخل شهر بابلسر بعد دو ماه که اومدیم کمی گشتم اخه بازار محلی بهمون خیلی نزدیکه. با اینکه فاصله شهر مون تا بابلسره کمه اما تا حالا هیچوقت به این بازار نرفته بودم. از دیدن ترشی های محلیش به وجد اومدم خیلی جالب بود. بعدش برات ...
30 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام نازم شرمنده که اینقد دیر می ام هم به خاطر نداشتن اینترنته هم اینکه این چند وقته شدید درگیر امتحان ارشد بودم امروز مامانی امتحانشو داد خیلی تاسف خوردم که چرا این دو ماه اخر و بخاطر عوض کردن خونه و یکسری اتفاقات نخوندم با همون اطلاعات قبلی خیلی به نظرم خوب بود دعا کن مامانی قبول شه انوقت قول میدم حتما مشاور خوبی بشم. ایشالا از این به بعد دیگه بیشتر  برات وقت می ذارم الان خیلی خسته ام از صبح زود بیدار شدم و بعدشم امتحان دیگه هلاکم بماند که تو مااشاا.. انرژی داری و اصلا قصد خواب نداری خدا به داد برسه!
27 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام نازم. چند وقتی شعر قلب مادر از ایرج میرزا خیلی تو ذهنم تکرار میشه. همش فکر می کنم واقعا چه بجا این شعر و گفته واقعا قلب یه مادر در همه حال حتی اگه فرزندش این همه سنگدل باشه بخاطرش می تپه. واسه همین تصمیم گرفتم این شعر و اینجا بنویسم و اونو تقدیم کنم بهت تا هر وقت تونستی بخونی بدونی که قلب من تا زنده ام همیشه و همه جا به یادته حتی اگه تو به یادم نباشی! قلب مادر داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پيغام‌ كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌ هركجا بيندم‌ از دور كند چهره‌ پرچين‌ و جبين‌ پر آژنگ‌ با نگاه‌ غضب‌ آلود زند بر دل‌ نازك‌ من‌ تيري‌ خدنگ...
19 بهمن 1390

خاطرات تهران

سلام نازم. ما شنبه از تهران اومدیم. ببخشید که نشد زودتر بیام و برات بنویسم از سه شنبه که رفتیم تهران با اینکه هوا خیلی سرد شده بود اما به ما خوش گذشت. به لطف دوستای عزیزمون خاله فاطمه و خاله معصومه که واقعا زحمت کشیدند. روز اول رفتیم پیش خاله فاطمه چون هنوز کوچولو نداره که تو باهاش بازی کنی اونجا با سی دی و اسباب بازی سرگرم شدی خاله فاطمه هم زحمت کشید و یه دفتر نقاشی واست خرید و کلی سرگرم شدی. بعداظهرش تصمیم گرفتیم بریم 7 تیر اما اینقد بی حوصلگی کردی که جز یه اسباب بازی واسه تو چیزی نخریدیم. اما فردا صبحش که رفتیم بوستان خدارو شکر اونجا خونه بازی واسه نگهداری بچه ها داشتن و توام رفتی و با اینکه من فکر می کردم نمی مونی راحت با همه دوست شدی و ...
18 بهمن 1390

بدون عنوان

   عزیز دل عمه محراب جونم وبلاگ دار شد.          نازنینم به نی نی وبلاگ خوش اومدی           اینم ادرس وبلاگ عسل عمه www.mehrabemaman.niniweblog.com ...
10 بهمن 1390

بدون عنوان

امیرنازم فردا می خواد بره تهران اول خونه خاله فاطمه بعدشم عمو مرتضی اینقد این چند روزه به عشق سرزمین عجایب ازم پرسیده که چند تا دیگه بخوابم بیدار شم میریم تهران که دیوونم کرده. اخه یه بار 2 سال پیش رفته هنوز یادشه ایشالا میبرمت تا بهت خوش بگذره نازم...
10 بهمن 1390

امان از تو حرفات

من چیکار کنم با این حرفای قلنبه سلنبه ات. امروز گفتی مامان من بزرگ شدم می خوام برم سربازی بعد زخمی شم بعد شهید شم برم پیش خدا. گفتم خدا نکنه مامان این چه حرفیه الهی من پیشمرگت شم گفتی یعنی تو هم بیای پیش خدا گفتم یعنی تو باید پیش خودم بمونی اخه اینارو از کجا یاد می گیری.. امان از این تلویزیون چند روز پیش گفتی مامان چه جوری با بابا ازدواج کردی؟ گفتم یعنی چی؟ گفتی یعنی کجا به بابا گفتی بیا زنم شو!!!!!!!!!! گفتم مامانی منکه نگفتم بابا اومدخونه عزیز جون بعد گفت. خندیدی گفتی یعنی خواستگاری اینقد با مزه گفتی که مردم از خنده گفتم وروجک تو اینارو از کجا می دونی گفتی مامان تو تلویزیون نمی دونم  کدوم تبلیغ و گفتی که می گفت خواستگاری فدات بشم که ا...
10 بهمن 1390

حساسیت امیرجون

دیروز بعد یه هفته نوبت گرفتن بردمت پیش دکتر اسماعیلی. همون دکتری که وقتی سه ماهه بودی یهو از یه بچه ارووم تبدیل شدی به یه بچه ای که جز تو ماشین هیچ طوری نمی خوابید فقط این دکتر تشخیص داد شما به لاکتوز شیر گاو و کلا فراورده های اون حساسیت داری و من مجبور شدم کلا لبینیات و از برنامه غذاییم حذف کنم و خیلی زود استخوان درد گرفتم. فدای سرت خوبیش این بود که تو خوب شدی و من تا 2 سالگیت رعایت کردم. دیروز به این خاطر بردمت که امسال از اول پاییز همش سرفه و علایم سرماخوردگی همراهته. دکتر هم گفت که این بخاطر حساسیت فصلی که داری و باید کلی رعایت کنیم و قرص بخوری. در ضمن محیط مهد هم زیاد واست خوب نیست و کمتر باید بری بخصوص در هوای سرد اصلا ...
4 بهمن 1390

پرواز یه فرشته

سلام نازم الان قد دنیای دلم گرفته رفتم به وبلاگ نفس جوون و پست پرواز انار کوچولو رو خوندم . دلم اتیش گرفت خدا به مادر و پدرش صبر بده خدا نخواست این فرشته دو ساله بیشتر از این زجر بکشه واسه همین اونو برد پیش خودش تا زخمهای تنش و شفا بده دلم واسه دلتنگی یه مادر گرفته باید مادر باشی تا بفهمی زهرای عزیز چی می کشه. وقتی اشکامو دیدی اومدی منو بوسیدی هق هقم بیشتر شد ترسیدی گفتی مامان اذیتت کردم؟ بغلت کردم گفتم نه مامان. نشد بگم دلم واسه مادری اتیش گرفت که حتی نتونست اخرین لحظه صورت زخمی دخترشو ببوسه. خدایا به حق همین روز عزیز به حق پیامبرت فرشته هامونو در پناه خودت حفظ کن داغ فرزند واسه هیچ پدرومادری نیار امین! امروز رو که روز وفات پیامبر عزی...
2 بهمن 1390

بدون عنوان

کعبه ‎ی اهل ولاست صحن و سرای رضا/ شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا در صف محشر خدا مشتری اشک اوست/ هر که در اینجا کند گریه برای رضا از در باب الجواد می شنوم دم به دم/ یا ابتای پسر، وا ولدای رضا التماس دعا . . .   ...
2 بهمن 1390
1